English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6552 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
issuing bank U بانک صادر کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
exporter U صادر کننده
exporters U صادر کننده
issuant U صادر کننده
warrantor U صادر کننده warrant
originators U صادر کننده پیام
originator U صادر کننده پیام
issuing authority [body] U مرجع [اداره] صادر کننده
advising bank U بانک ابلاغ کننده
negotiating bank U بانک معامله کننده
presenting bank U بانک ارائه کننده
collecting bank U بانک وصول کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
confirming bank U بانک تائید کننده
paying bank U بانک پرداخت کننده
confirming house U موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
callable bond U نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
debenture bond U برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
underwriter U صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
underwriters U صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
emanates U صادر شدن
emanated U صادر شدن
pronounces U صادر کردن
emanate U صادر شدن
pronounce U صادر کردن
emit U صادر کردن
emitting U صادر کردن
promulge U صادر کردن
emits U صادر کردن
emanating U صادر شدن
export U صادر کردن
exported U صادر کردن
exporting U صادر کردن
emitted U صادر کردن
send out U صادر کردن
issued U صادر شدن
issuable U صادر کردنی
issued U صادر کردن
issues U صادر کردن
issues U صادر شدن
emanative U صادر شونده
issue U صادر کردن
issue U صادر شدن
outgoing U صادر شونده
pass a sentence U حکم صادر کردن
issue a warning U اخطار صادر کردن
re export U دوباره صادر کردن
certificate U گواهی صادر کردن
certificates U گواهی صادر کردن
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
to issue instructions U دستور صادر کردن
ago U : صادر شدن پیش رفتن
underwrote U پذیره نویسی صادر کردن
underwrite U پذیره نویسی صادر کردن
underwrites U پذیره نویسی صادر کردن
underwriting U پذیره نویسی صادر کردن
underwritten U پذیره نویسی صادر کردن
to smuggle out U قاچاقی صادر کردن یافرستادن
broadcasts U پیامی که در شبکه به همه صادر شود
charter U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
chartering U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
chartered U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charters U پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
broadcast U پیامی که در شبکه به همه صادر شود
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
psephism U حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
banks U بانک
check U چک بانک
bank U بانک
checks U چک بانک
checked U چک بانک
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
protesting U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
protested U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protests U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protest U واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
mortgage bank U بانک رهنی
bank failures U ورشکستگی بانک
bank of deposit U بانک پس انداز
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
central bank U بانک مرکزی
bank U بانک ضرابخانه
bank stock U سهام بانک
bankbook U کتابچه بانک
monopoly bank U بانک انحصاری
bank overdraft U بدهی به بانک
bankroll U سرمایه بانک
banks U بانک ضرابخانه
national bank U بانک ملی
bankbill U برات بانک
bank U در بانک گذاشتن
remitting bank U بانک واگذارنده
state bank U بانک دولتی
loan bank U بانک وامی
loan bank U بانک استقراضی
bank rate U نرخ بانک
germplasm bank U بانک گونه ها
data bank U بانک داده ها
clearing banks U بانک پس انداز
state bank U بانک استان
saving bank U بانک پس انداز
shroff U بانک دار
merchant banks U بانک بازرگانی
merchant bank U بانک بازرگانی
development bank U بانک توسعه
bankers U بانک دار
banker U بانک دار
intermediary bank U بانک میانجی
memory bank U بانک حافظه
world bank U بانک جهانی
authorized bank U بانک مجاز
data banks U بانک داده ها
data bank U بانک اطلاعاتی
banks U در بانک گذاشتن
data bank U بانک اطلاعات
bank bill U برات بانک
bank asset U دارائی بانک
data banks U بانک اطلاعات
data banks U بانک اطلاعاتی
clearing bank U بانک پس انداز
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
croupiers U کمک صاحب بانک
account U حساب داشتن در بانک
croupier U کمک صاحب بانک
export import bank U بانک صادرات واردات
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
to place money in the bank U پول در بانک گذاشتن
bankable U قابل پذیرش در بانک
approved bank U بانک تایید شده
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
accepting bank U بانک قبولی نویس
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
bank balance sheet U تراز نامه بانک
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
bankable U نقد شدنی در بانک
deposits U به حساب بانک گذاشتن
deposit U به حساب بانک گذاشتن
interrupt U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupting U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupts U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
bankbook U دفترحساب بانک دفترچه بانکی
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
blood bank U بانک جمع اوری خون
bank for international settlements U بانک پرداختهای بین المللی
time deposits U مطالبه نقدی موجل از بانک
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
blood banks U بانک جمع اوری خون
bank capital requirement U سرمایه مورد نیاز بانک
banks U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
faro U نوعی بازی قمار شبیه بانک
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
exparte U قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
Does the bank acknowledge your signature ? U آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
cancelled cheque U چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
big five U پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
inclearing U همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
lombard street U خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
intervention U هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions U هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
war crimes U اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
eft U سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
1روشنی خیره کننده صنعت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com